هفته نامه

گفتگوی حقوقی «حامی عدالت» با یک جغرافیدان حقوق روستا و عشایر

 

در کوه دنا قوانین جالبی حاکم است. این حقوق را هنگامی دیدم که چند دهه در آن مناطق حضور داشتم و از نزدیک آن را مورد مطالعه قرار دادم. در گذشته و در قرن ششم در پی حمله مغول و قشقایی رفته رفته یک سو از کوه دنا نیز به محل سکونت قشقایی‌ها درمی‌آید در حالی که در سوی دیگر کوه دنا ایرانیان زندگی می‌کردند. از آن جا که قشقایی‌ها به جنگ و جنگاوری علاقه داشته‌اند، اسبان ورزیده و قدرتمندی هم تربیت می‌کردند. در آن زمان ایرانیان این سوی کوه دنا در مناطق بویراحمد ساکن بوده‌اند که بیشتر نیز به کشاورزی می‌پرداختند. حتی از این رو قشقایی‌ها به آنان لقب «تاجیک جوکار» می‌دادند.

 

 

 

حامی عدالت: کوچ هم قوانین خود را دارد، گرچه شاید کمتر درباره‌اش شنیده باشیم. این قوانین و حقوق نانوشته، همان‌هایی‌ست که زندگی روستا و کوچ با آن‌ها سرپا می‌ایستد. «قانون محلی شامل حقوقی است که منحصر به هر منطقه عشایرنشین و روستایی است که به دست فرماندهان وضع شده و فرمانبرداران ملزم به اجرای آن‌ها هستند»؛ این را دکتر جواد صفی‌نژاد تاریخ‌شناس و جغرافی‌دانی پژوهشگر می‌گوید، که عمری را در پی شناخت روستاهای ایران و عشایرنشینان سپری کرده است.

کوه دنا و کویر یزد از جمله مناطقی است که این استاد سرشناس و چهره ماندگار پژوهشی سال‌ها مورد مطالعه قرار داده است. کتاب‌های این استاد در لابه‌لای صفحات خود حقوق مربوط به کوچ و روستا را که خود به عنوان فقه خاص عشایر و روستا از آن‌ها یاد می‌کند، دربردارد که حاصل پژوهش‌های بسیار اوست. کتاب‌هایی همچون «کاریز در ایران و شیوه‌های سنتی بهره‌گیری از آن» که برگزیده نخست دهمین دوره از جشنواره بین‌المللی فارابی و همچنین برگزیده کتاب سال ایران شده، از آثار اوست.

حقوقی که در روستاها و عشایر وضع می‌شود، اساس وضع و اجرای آن‌ها، چگونگی وضع قوانین بر اساس عناصر طبیعی مانند طول شب و روز و… از جمله مواردی است که گفت‌وگوی ما را با استاد سرشناس ایرانی تشکیل می‌دهد. با هم حاصل گفت‌وگوی ما را با دکتر جوادصفی‌نژاد می‌خوانیم.

 

استاد با توجه به این که یکی از مناطقی که مورد پژوهش قرارداده‌اید کوه دنا بوده است، در رابطه با حقوق و قوانین خاص آن منطقه توضیح دهید. ممکن است مخاطبان محترم هفته‌نامه علاقه به دانست حقوقی داشته باشند که هنوز به صورت ابتدایی و شفاهی وضع می‌شود و در روستاها و عشایر کاربرد دارد.

در کوه دنا قوانین جالبی حاکم است. این حقوق را هنگامی دیدم که چند دهه در آن مناطق حضور داشتم و از نزدیک آن را مورد مطالعه قرار دادم. در گذشته و در قرن ششم در پی حمله مغول و قشقایی رفته رفته یک سو از کوه دنا نیز به محل سکونت قشقایی‌ها درمی‌آید در حالی که در سوی دیگر کوه دنا ایرانیان زندگی می‌کردند. از آن جا که قشقایی‌ها به جنگ و جنگاوری علاقه داشته‌اند، اسبان ورزیده و قدرتمندی هم تربیت می‌کردند. در آن زمان ایرانیان این سوی کوه دنا در مناطق بویراحمد ساکن بوده‌اند که بیشتر نیز به کشاورزی می‌پرداختند. حتی از این رو قشقایی‌ها به آنان لقب «تاجیک جوکار» می‌دادند. برخی از این ایرانیان گاه به آن سوی کوه رفته و اسبی از اسبان قوی قشقایی را می‌ربودند. این رفتار دزدی محسوب می‌شده و برای رهایی از بار دزدی دست به ترفندی می‌زدند. این ترفند وضع قانونی بوده که رفته رفته ایجاد می‌‌شود. به این ترتیب که می‌گفتند اگر اسب دزدیده شده را از آب گذراندی و دم اسب خیس شد دیگر آن اسب از حکم اسب دزدیده شده خارج شده و دارایی فردی محسوب می‌شود که آن را ربوده است. اسب باید تا عمقی از اب فرو می‌رفت که آب به دمش برسد و آن را کاملا خیس کند. برای فصل‌هایی از سال نیز که آب رودخانه کم بوده مقرر می‌شود که دم اسب را در سطلی از آب فرو کنند تا با خیس شدن آن، حکم دزدی از آن پاک شده و دارایی فرد دارنده آن محسوب شود.

این خود یک فقه و حقوق محسوب می‌شود که با توجه به شرایط زمان، با توجه به جغرافیا و حتی تغییرات طبیعی مانند کاهش یا افزایش بارندگی صورت گرفته است.

 

نمونه دیگری از قوانین محلی و یا فقه و حقوق رایج در روستا و عشایر را بگویید.

وقتی دو مرتع در محلی وجود دارد برای جلوگیری از خسارتی که ممکن است دام یکی از مراتع به زمین‌های کشاورزی دیگری وارد کند، قانونی وضع شده است که هنوز هم در برخی مناطق مرسوم است.

به این ترتیب که چنان‌چه گاو، گوسفند و یا هر حیوان و چهارپایی از مرتع همسایه وارد مرتع شخصی شود، آن شخص مجاز است پاهای آن چهارپا را با شمشیر قطع کند.

 

این قانون واقعا خشونت‌بار است!

بله. در برخی موارد که همسایه‌ها و صاحبان مراتع با یکدیگر دشمنی داشتند، این قضیه با همین خشونت انجام می‌شد، در حالی که وقتی روابط دوستانه حاکم بود و بین همسایگان صلح و صفا برقرار بوده است، ممکن بوده قضیه تنها با کمی سر و صدا فیصله پیدا کند. در تمام مراتع عشایر ایران قوانینی از این دست وجود دارد. این‌ها مواردی است که مردم شناخت کمتری از آن دارند. در حالی که دارای نکات ریز و ظریفی است که در صورت توجه به آن‌ها می‌توان کتاب‌های بسیار و دستاوردهای ارزنده‌ای به دست آورد. درواقع این موارد از نظر ما حقوق نام دارد در حالی که روستا و عشایر این حقوق را در ذهن خود داشته و مورد استفاده قرار می‌دادند.

 

به نظر می‌رسد با جمع‌آوری و تدوین این حقوق، بتوان مطالعه دقیق‌تری از تاریخچه حقوق در کشور هم به دست آورد، زیرا بارها استادان و کارشناسان باستان‌شناسی که حامی‌عدالت را در حقوق باستانی ایرانیان یاری کرده‌اند این نکته را یاداور شده‌اند که بخشی از دستاوردهای شناخت باستان، مطالعه بر قبایل و زندگی‌های بدوی و ابتدایی است که هنوز در مناطق مختلفی از ایران و جهان زندگی می‌کنند.

در حال حاضر پژوهش چشمگیری در این باره صورت نمی‌گیرد و پژوهشگران مردم‌شناس و یا پژوهشگرانی که به نوعی زندگی مردم روستا و کوچ‌نشینان را مطالعه می‌کنند، از حمایت چندانی برخوردار نیستند. درواقع پژوهش در این زمینه به اندازه‌ای که شایسته گستردگی آن است، انجام نمی‌شود. در صورتی که این پژوهش‌ها خود علمی مستقل را شکل خواهد داد. باید حمایتی صورت گیرد که مناطق مختلف را برای پژوهش درنظر گرفت و با مطالعه دقیق بتوان قوانین محلی هر منطقه را پیدا کرد و مورد مطالعه قرار داد.

 

چه زمانی را می‌توان برای ابداع این قوانین در نظر گرفت؟

می‌توان گفت از وقتی بشر دام را شناخت این قوانین نیز رفته رفته شکل گرفت.

 

یکی از قوانین محلی دیگر را بگویید.

تاریکی یکی از ابزارهای برخی از فرماندهان عشایر و روستاها برای دریافت مالیات بوده است. عشایر که اغلب چادرنشین هستند، با تاریکی هوا ناچار به روشن کردن شمعی و یا ایجاد روشنایی در چادر خود بوده‌اند، به ویژه که شب‌ها با پایان روز دور هم نشسته و گرد هم شب‌نشینی داشته‌اند. فرماندهان منطقه برای دریافت مالیات، این قانون را وضع می‌کنند که هر کس که با تاریکی هوا چادرش روشن باشد و تاریک نباشد، ملزم به پرداخت مالیات خواهد بود. به این ترتیب که به طور مثال دریافت گوسفندی را برای روشنایی هر شب در نظر می‌گرفتند. اهالی یعنی فرمانبردارانی نیز که معمولا تنگدست بوده‌اند برای این که این مالیات سنگین را نپردازند، زود به رختخواب رفته و با تاریکی هوا می‌خوابیدند.

 

این قوانین که با زور همراه است چرا از سوی اهالی پذیرفته می‌شده است؟

ما در این مناطق با واژگانی رو به رو بوده و هنوز در جاهایی رو به رو هستیم، که دانستن آن‌ها به بسیاری از پرسش‌ها پاسخ خواهد داد. دو سال در بویراحمد زندگی کردم و از نزدیک زندگی مردم روستاها را مورد مطالعه قرار دادم. دو لقب وجود دارد به نام‌های فرمانده و فرمانبر. اکنون نیز بین مردم دو دسته فرماندار و فرمانبردار زندگی می‌کنند که البته از زمان پیش از اصلاحات اراضی نیز این القاب وجود داشته است.

فرماندهان کسانی بودند که در راس قرار گرفته و فرمانبرداران نیز افرادی بوده‌اند که زیر دست آنان قرار می‌گرفتند. برای تشخیص آن دو دسته از هم پیشوندی برای نام آنان درنظر گرفته می‌شده است. برای هر فرد فرمانده لقب «کی» مانند کی‌خسرو، کی‌قباد، کی‌جمشید و… و برای فرمانبرداران پیشوند «کا» مانند کامحمد، کافرامرز، کاسیامک و… وجود داشته است.

 

 

درباره القاب زنان چه‌طور، پیشوندی برای تمایز بین فرمانده و فرمانبردار وجود دارد؟

بله، اگر زنی از دسته فرمانده بوده، پیشوند «بی‌بی» داشته مانند بی‌بی‌ماه‌بانو، بی‌بی‌ گلبرگ و… و چنان‌چه زن از دسته فرمانبرداران بوده لقب «د» می‌گرفته است مانند دصغری، دسمیرا و….

 

این تعابیر چه ارتباطی به پذیرفتن قوانین مستبدانه دارد؟

این قوانین در مجموع به نوعی به خود کوچندگان و روستانشینان کمک می‌کند. کوچ‌نشینی تابع جمعیتی است که همگی می‌خواهند کوچ کنند. ولی به دلیل گستردگی این جمعیت، به دسته‌های بیست تا سی نفری تقسیم می‌شوند. سر دسته هر گروه هم کسی درنظر گرفته می‌شود که قوانین را نیز وضع می‌کند. کوچنده‌ها ناگزیر به اجرای این قوانین هستند.

 

نمونه‌ای از این قوانین را توضیح دهید.

به طور مثال کوچنده‌ها هنگام گذر از منطقه‌ای، حق آسیب‌رساندن به زمین‌های اطراف از جمله شکستن شاخه درختان را ندارند. چنان‌چه شخصی از خانواده کوچنده‌ای فوت شود، تنها یک شب می‌توان برای او تامل کرد و پس از آن، دسته باید به راه خود ادامه دهد.

بنده از سال ۱۳۳۵ روی مسائل مربوط به کوچ و روستا مطالعه کرده‌ام و هنوز هم در حال مطالعه بر زندگی آنان هستم و همچنان به نکات تازه‌ای دست پیدا می‌کنم.

در عشایر و روستاها، قوانین بیشتر بر اساس محیط شکل گرفته است. یکی از نمونه‌های این موضوع، استفاده از فنجان‌های اندازه‌گیری اب در کاریزهاست.

 

این مورد را بیشتر توضیح دهید، با استادی به نام دکتر رجبعلی لباف خانیکی درباره سهم آب در قنات بزرگ گناباد مصاحبه داشتم و ایشان به موضوع سهم آب به وسیله واحد و ابزار اندازه‌گیری فنجان اشاره کردند، شما استفاده از این ابزار را در کدام مناطق دیگر ایران مطالعه کرده‌اید؟

بنده مدت‌ها در کویر یزد زندگی کردم و توانستم در نایین و روستاهای دیگر یزد زندگی مردم را مورد مطالعه قرار دهم.

درباره سهم آب با فنجان می‌توانم بگویم که به طور کلی در شرق ایران در نظام سنتی، سهم آب را در بنچاق و مهریه هم قرار می‌دادند مثلا فلان روستا هشت فنجان آب سهم دارد. اما تدبیر جالبی در کویرهای یزد وجود دارد که نه تنها سهم هر کس را عادلانه پرداخت می‌کند، که مالیات متناسب با آن را هم دریافت می‌کند.

این مالیات چگونه دریافت می‌شود؟

به طور مثال سهم کسی هشت فنجان درنظر گرفته می‌شود، این در حالی است که هر فنجان در حدود هشت دقیقه زمان نیاز دارد تا پر شود، ولی هنگامی که هفت دقیقه و نیم می‌گذرد و آب در فنجان بالا می‌آید و هنوز نیم دقیقه لازم دارد تا کاملا پر شود، آب را می‌بندند و با این‌که فنجان به طور کامل پر نشده است، آن را یک فنجان در نظر می‌گیرند و دلیل این کار هم این است که آن نیم دقیقه، مالیات هر فنجان محسوب می‌شود.

 

بنابراین، مالیات بر عدل و داد واقعی دریافت می‌شود؛ ولی تکلیف این مالیات چه می‌شود؟

این آب اضافه نیز به اهالی که به آب نیاز دارند، و یا مردم مناطق دیگر فروخته شده و در صندوقی به امانت نگهداری می‌شود تا در موارد خاص، در امور مختلف خود منطقه خرج شود. این خود مدیریت دقیقی می‌طلبد که در نام محلی خود «نفقه آب» نام دارد.

بنابراین مالیات آب همان نفقه محسوب می‌شود. این نکته می‌تواند برای مخاطبان نشریه هم درخور توجه باشد.

بله ما نفقه را هزینه‌ای می‌دانیم که مرد به زن می‌دهد، اما در حقوق روستا که توضیح دادم، به همین مالیات آب گفته می‌شود.

درواقع روستاها و عشایر و کوچ دارای قوانین ناپیدایی است که حقوق ناپیدا محسوب می‌شوند. حقوقی که وجود دارند و بر اساس محیط و شرایط هر منطقه و جغرافیای آن وضع شده‌اند، اما در کتابی نوشته نشده ولی همچنان به اجرا درمی‌آیند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *