
نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایۀ ایمان به خدای یکتا و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او، وحی الهی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین، معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان بهسوی خدا،
عدل خدا در خلقت و تشریع، امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام استوار گردیده و هدف نهایی آن تحقق حاکمیت شریعت الهی در عرصههای فردی و اجتماعی و حرکت دادن انسانها بهسوی کمال مطلق و رسیدن به جایگاه خلیفهاللهی است. در همین راستا اصل ۴ قانون اساسی بر لزوم انطباق همۀ قوانین و مقررات با موازین اسلام تاکید میکند. آنچه در این زمینه محل بحث و تأمل است نحوه طراحی نظام حقوقی مبتنی بر ضوابط و معیارهای شریعت اسلام است.
به نظر میرسد جنبش نرمافزاری، تحول در علوم انسانی و حرکت به سمت تولید علم دینی به ویژه طراحی
حقوق اسلامی یکی از مهمترین حلقههای طراحی نظام حقوق اسلامی است که در این زمینه تکالیفی بر عهده حقوقدانان قرار دارد.
لزوم بازنگری در علوم انسانی با رویکرد اسلامی
تحول بنیادین در جامعه و عبور از مرزهای دانش به ویژه علوم انسانی یکی از ضروریترین مسائلی است که
رسالتهای مهمی را بر عهدۀ مجموعه نخبگانی کشور
قرار میدهد.
اهمیت این تحول از این جهت است که علوم انسانی به منزله روح حاکم بر سایر دانشهاست و وظیفه تحلیل، هدایت و کنترل همه کنشهای انسانی را بر عهده دارد و تعیین کننده سبک زندگی فردی و اجتماعی انسان است، به گونهای که ابتناء علوم انسانی بر جهان بینی غلط، سبب انحراف سایر تحرکات جامعه و بالعکس میگردد:
«علوم انسانی هوای تنفسی مجموعههای نخبه کشور است که هدایت جامعه را بر عهده دارند بنابراین آلوده یا پاک بودن این هوای تنفسی بسیار تعیین کننده است. علوم انسانی روح دانش است.
حقیقتاً همۀ دانشها، همه تحرکات برتر در یک جامعه، مثل یک کالبد است که روح آن، علوم انسانی است. علوم انسانی جهت میدهد، مشخص میکند که ما کدام طرف داریم میرویم، دانش ما دنبال چیست.
وقتی علوم انسانی منحرف شد و بر پایههای غلط و جهانبینیهای غلط استوار شد، نتیجه این میشود که
همه تحرکـات جامــعه به ســــمت یک گـرایش انـــحرافی
پیش میرود.»
آسیبشناسی نظام علوم انسانی
همان طور که بیان شد تحول در علوم انسانی محصول تحول در دانش است. تحول در دانش به ویژه در حوزۀ علوم انسانی ابعاد گوناگونی دارد که از جمله میتوان به هدف علوم انسانی، روش تولید علوم انسانی و مبنای علوم انسانی اشاره کرد. در این میان مبنایی که علوم انسانی غربی بر آن استوار است مبتنی بر جهانبینی و تفسیری مادی و غیر توحیدی از عالم آفرینش، انسان، جامعه و تاریخ است که حرکت علمی جامعه را به سمت تقلیدی شدن و ترجمهای فکر کردن هدایت میکند.
«مبناى علوم انسانى غربى، مبناى غیرالهى است، مبناى مادّى است، مبناى غیر توحیدى است. [به تعبیر دیگر] مبانی علوم انسانی در غرب از تفکرات مادی سرچشمه میگیرد. هر کس که تاریخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدمهایش را شناخته باشد، این را کاملاً تشخیص میدهد. خب، رسانس مبدأ تحولات گوناگونی هم در غرب شده؛ اما مبانی فکری ما با آن مبانی متفاوت است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است. این علوم انسانی را ما به صورت ترجمهای، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقیِ اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، میآوریم در دانشگاههای خودمان و در بخشهای مختلف اینها را تعلیم میدهیم؛ ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. این با مبانى اسلامى سازگار نیست، با مبانى دینى سازگار نیست.»
لزوم بازطراحی علوم انسانی اسلامی متناسب با شرایط بومی
تولید علم به معنای شکستن مرزهای علم و پیشرفت در حوزههای مختلف علم به ویژه علوم انسانی است. تحقیقات، دستاوردها و پژوهشهایی که بر پایه مبانی فکری غرب در حوزههای مختلف علم، به خصوص علوم انسانی حاصل شده، مبنای مقبولی محسوب نمیگردد، چرا که نگاه حاکم در اندیشه اسلامی به انسان، تاریخ، جامعه، عالم طبیعت و به طوری کلی به عالم وجود، با نگاه حاکم بر مبنای تحقیقات علمی غرب سازگار نیست. به همین دلیل چگونگی آمیختگی علم و دین مسئلهای لاینحل باقی مانده است. اما در اندیشه اسلامی بهواسطه جهانبینی که از انسان، جامعه، تاریخ، آفرینش، توحید و… وجود دارد سبب آمیختگی علم و دین با یکدیگر میشود به گونهای که دین بهعنوان منبع و مشوق تولید علم دینی محسوب میگردد و زمینه پیشرفت قابل قبولی را فراهم آورده است.
«نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگی بشر، به عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهی است که معرفت نوینی را در اختیار انسان میگذارد. این نگاه، زیربنا و قاعده و مبنای تحقیقات علمی در غرب نبوده. تحقیقات علمی در غرب، در ستیز با آنچه آن را دین میپنداشتند، آغاز شده. البته آنها حق داشتند؛ دینی که رنسانس علیه آن قیام کرد و خط فکری و علمی دنیا را در جهت مقابل و مخالف آن ترسیم کرد، دین نبود؛ توهمات و خرافاتی بود با عنوان دین. دینِ کلیساییِ قرون وسطایی، دین و معرفت دینی نبود. بدیهی بود که عقدهها و گرهها در ذهن دانشمندان و نخبگان و زبدگان فکری باقی بماند و برایش راه علاجهای ضددینی و غیردینی پیدا کنند. لذا هنوز چگونگی کنار آمدن علم و دین برای آنها مسئله است؛ لیکن مسئله ما این نیست. در جهانبینی ما، علم از دل دین میجوشد و بهترین مشوق علم، دین است. دینی که ما میشناسیم، جهانبینی دینیای که ما از قرآن میگیریم، تصویری که ما از آفرینش و از انسان و از ماوراءالطبیعه و از توحید و از مشیت الهی و از تقدیر و قضا و قدر داریم، با علم سازگار است؛ لذا تولیدکننده و تشویقکننده علم است.»
از طرف دیگر اهمیت مبنا و تفسیر توحیدی از علوم انسانی از این جهت است که بسیاری از مسائل علوم انسانی، پرسشها و نیازهای اساسی یک جامعه است که هر اندیشمندی متناسب با جهانبینی و شرایط و اقتضائات تاریخی و اجتماعی خود بدان پاسخ میدهد. از این رو با توجه به تفاوت در پرسشهای جوامع، هر جامعه براساس شرایط تاریخی خود پرسشهای خاصی دارد که علوم انسانی باید بدان پرسشها و مسائل پاسخ دهد در غیر این صورت پرسشهای یک جامعۀ بیگانه، نسبت به جوامع بومی کاربردی ندارد. از این رو مقام معظم رهبری با توجه به اهمیت تحول بنیادین در علوم انسانی معتقدند که علوم انسانی غرب به دلیل این که ناظر به جامعه و انسان غربی است در نسبت با جامعه ایرانی اسلامی بیگانگی دارد و دستورها و روشهای آن در این جامعه کاربردی ندارد:
«علوم انسانی اهمیت دارد، علوم انسانی کنونی درکشور بومی نیست، متعلق به ما نیست، ناظر به نیازهای ما نیست، متکی به فلسفه ما نیست، متکی به معارف مانیست، اصلاً ناظر به مسائل دیگری است، مسائل ما را حل نمیکند. دیگرانی طرح مسئله کردند، برای خودشان حل کردند به -درست و غلطش هم کار نداریم – اصلاً از ما بیگانه است.»
لزوم تولید علم انسانی- اسلامی بر مبنای معارف قرآنی
از این رو زمانی دانش میتواند پاسخ گوی نیازهای ملتی باشد که با نظام ارزشی و جهانبینی صحیح سازگار باشد وگرنه نمیتواند خواستهها، اهداف و آرمانهای حقیقی آن جامعه را برآورده کند. بنابراین هنگامی که علوم انسانی براساس جهانبینی الهی و قرآنی استوار باشد، ابعاد و شاخههای مختلف خود اعم از اقتصاد، جامعهشناسی، مدیریت، حقوق و.. نیز بر اساس جهانیبینی الهی و قرآنی تولید میگردد و در این صورت است که میتواند اهداف متعالی جمهوری اسلامی را محقق کند و در عین حال مدیریت مبتنی بر آموزههای الهی را در ابعاد فردی و اجتماعی حاکم نماید. وضعیت فعلی دانشهای مختلف علوم انسانی از جمله علم حقوق مبتنی بر تفکرات مادی و غیر توحیدی غرب است. بر این اساس یکی از تکالیف مهم حقوقدانان اسلامی این است که اقدام به ایجاد تحولی بنیادین در این زمینه کنند و به تحقیق و پژوهش در این حوزه بر پایه مبانی اسلامی و قرآنی روی آوردند.
«علوم انسانى آنوقتى صحیح و مفید و تربیتکننده صحیح انسان خواهد بود و به فرد و جامعه نفع خواهد رساند که براساس تفکّر الهى و جهانبینى الهى باشد؛ یعنی ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد.»
«یکی از بخشهای مهم پژوهش قرآنی این است. باید در زمینههای گوناگون به نکات و دقائق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جستجو کرد و پیدا کرد. این یک کار بسیار اساسی و مهمی است. اگر این شد، آن وقت متفکرین و پژوهندگان و صاحبنظران در علوم مختلف انسانی میتوانند بر این پایه و بر این اساس بناهای رفیعی را بنا کنند. البته آنوقت میتوانند از پیشرفتهای دیگران، غربیها و کسانی که در علوم انسانی پیشرفت داشتند، استفاده هم بکنند، لکن مبنا باید مبنای قرآنی باشد.»
«این امروز در دانشهای علوم انسانى در وضع کنونى وجود ندارد؛ از اقتصاد و جامعهشناسی و مدیریت و انواع و اقسام رشتههای علوم انسانی، بر مبنای یک معرفت ضد دینی و غیر دینی و نامعتبر از نظر کسانی است که به معرفت والا و توحیدیِ اسلامی رسیده باشند. ما در این زمینهها باید کار کنیم.»