
وقتی سایر شرکتها و افراد در همان صنعت به سطح جدید سود هنگفت پی می برند، بهسرعت میکوشند از آن نوآوری تقلید کنند.
شومپیتر معتقد است: ماشین سرمایهداری علاوه بر اینکه قادر است نرخهای بالای رشد اقتصادی تولید کند، میتواند ضررهای اجتماعی آن را نیز جبران کند. او تحلیلش را اینگونه آغاز میکند که یک اقتصاد در تعادل ایستا قرار دارد و ویژگی آنیک «جریان دورهای» است که برای همیشه تکرار
میشود. در این سیستم اقتصادی، هر بنگاه در تعادل رقابت کامل (بازار رقابت کامل) قرار دارد که هزینههای آن دقیقاً معادل درآمدهای آن است و سود صفر است؛ یعنی هیچ بنگاهی سود ویژه اقتصادی کسب نمیکند. فرصتهای سود وجود ندارد و خانوادهها نیز همچون یک بنگاه در چنین حالتی به سر میبرند. ازنظر او، اساس توسعه اقتصادی، قطع این جریان دورهای است که به شکل یک «نوآوری» اتفاق میافتد. نوآوری، ساخت ماشین و ابزار جدید را ضروری میکند. این نوآوری از سه طریق اتفاق میافتد:
(۱) جایگزینی ماشینآلات و ابزارهای غیر قابلاستفاده فعلی؛
(۲) انتظار کسب سودهای انحصاری از یک زمینه جدید؛
(۳) تولید محصول جدیدی که مردم حاضر به کاهش پساندازهای خود برای خرید آن کالا باشند.
او خودش بر راه دوم تأکید میورزد. علاوه بر آن، او بهطورجدی بر لزوم وجود «کارآفرینان» تمرکز میکند و بیان میدارد که این افراد با کشف فرصتهای جدید، جریان عظیمی از سرمایهگذاریها و سودها را به راه میاندازند. دنیای شومپیتر، دنیای بسیار سادهای است: یک هویج و صدها چماق! یک شخص، گروه یا سازمان، راهحل نوینی را برای یک مسئله ارائه میکند، این راهحل، بهسرعت در بازار گسترش پیدا میکند. مصرفکنندگان ابزارها و فنّاوری نوین را جایگزین ابزارهای قدیمی میکنند و ازآنجاکه مدتزمانی برای آنکه سایر رقبا بتوانند این راهحل را کپی کنند، لازم است شرکت نوآور، از محل این نوآوری، سود اضافی و فراتر از عرفهای بازار نصیب خود میکند. این سود اضافی، پاداش (هویج) نوآوری و ریسکی است که نوآوران انجام دادهاند.
اما نوآوری جدید، بهسرعت از سوی دیگران، کپی میشود و سایرین هم شروع به ساخت ابزارها و ارائه خدمات به شیوه نوین میکنند. نوآوری در بازار «تخریب» میشود که همین تخریب موجبات دسترسی بخش بیشتری از جامعه با فنّاوری جدید را فراهم میکند. تخریب، به «رقابت» در بازار دامن میزند و ازآنجاکه حتی ممکن است شرکتهایی که نوآوری را کپی کردهاند، خلاقیتها و خدمات جدیدی را به آن اضافه کنند. ازاینرو، نوآوران همواره با «چماق» رقابت، به جلو رانده میشوند. این ساختار، کلیت مدل تخریب خلاق است که با سه اهرم؛ (۱) خلاقیت؛ (۲) سود اضافی ناشی از خلاقیت؛ (۳) فشار رقابت، یک بازی «هویج و چماق» را در ساختار اقتصاد پدید میآورد. در این فرآیند، قطعاً قربانیانی وجود دارد. سرنوشت غمانگیز «شرکت بلاکباستر» و افول آن در اثر نادیده گرفتن فنّاوریهای جدید مانند اینترنت و آنچه در تلفنهای هوشمند به بازار ارائه میشد، نشان داد که هیچکس از تیررس این بازی خشن در امان نیست. هرچند این بازی در یک نگاه نوستالژیک، خشن به نظر میرسد اما در عمل، این خشونت بهصورت کلی، به نفع اقتصاد و کلیت جامعه است.
در نظریه تخریب خلاق شومپیتر، نقطه کانونی با یک خلاقیت جدید آغاز میشود و با تخریب آن در بازار با یک خلاقیت جدیدتر، پایان مییابد. به این تخریب وصف خلاق داده میشود؛ زیرا این خلاقیت، هم خود در بازار تخریب میشود و هم موجب خروج «بنگاههای زامبی» از بازار میشود که عمدتاً منابع عمومی را در جهت منافع شخصی، به هدر میدهند.
۴) جایگاه مفهوم تخریب خلاق در حقوق اقتصادی
تبیین مقاومت در برابر «تخریب خلاق»، جایگاه این مفهوم در حقوق اقتصادی و اهمیت آن را مشخص میسازد. اگر به کسبوکارهای موفق گذشته و کنونی در دنیا بهخوبی دقت کنیم، احتمالاً نکات مشترکی را در آنها پیدا میکنیم. متوجه میشویم که آنها همیشه در یک رقابت سالم و بدون دغدغه نسبت به مداخلههای دولت اهدافشان را دنبال کردهاند. گاهی اوقات دیده میشود مراکز دولتی یا حکومتی بهطور مستقیم بهعنوان سرمایهگذار در این عرصه ورود میکنند. تجربههای گذشته نشان میدهد که این سرمایهگذاریهای کلان و بدون برنامه در مراکز دولتی در موارد زیادی نمیتواند در طولانیمدت بهدرستی مدیریت شود. درنتیجه باعث میشود که کسبوکارهای رقیب از این رقابت ناعادلانه ضرر کنند و درنهایت مشتری هم در این مسئله متضرر خواهد شد. در همین رابطه از دیگر مصادیق مقاومت در برابر تخریب خلاق، بوروکراسیهای دستوپاگیر مراکز دولتی و حکومتی است.
به همین جهت است که «نقش و کارکرد دولت در اقتصاد متعارف» در حقوق اقتصادی اهمیت مییابد. در اقتصاد متعارف برای تبیین نقش دولت و رابطهاش با بازار گرایش اصلی فکری به سمت بازار آزاد است. «مکتب کلاسیک» بهطور افراطی معتقد بود دخالت دولت، سرمایه و صنعت را در مجاری با بازدهی کمتر میاندازد؛ بنابراین، دولت نباید هیچ دخالتی در اقتصاد داشته باشد؛ یعنی اقتصاد را باید به حال خودش گذاشت تا سطح دستمزدها کاهش یابد و بیکاری از بین برود. از طرف دیگر «کینزینها» معتقد بودند اقتصاد رقابتی سرمایهداری باید تبدیل به اقتصاد مختلط شود تا بخش دولتی و بخش بانکی به بخش خصوصی در ایجاد اشتغال کامل کمک کنند. «نئوکلاسیکها» نظریات دولتگرای توسعه (اقتصاد کینزی و تاریخی) را موردانتقاد قراردادند و ایده سازماندهی فعالیتهای اقتصادی در چارچوب دولت حداقلی و اقتصاد آزاد را مورد تأکید قراردادند. نئوکلاسیکها معتقدند نقش دولت صرفاً به جنبههای پولی و مالی برمیگردد و بهطورکلی دولت باید وظایفی را به عهده بگیرد که از عهده بازار ساخته نیست.
نخبگان نیز بعضاً نسبت به تخریب خلاق مقاومت میکنند. این نخبگان که در رأس امور هستند میگویند ما از طریق یک شایستهسالاریِ (Meritocracy) سالم سرپرستی امور را به دست گرفتیم؛ اما واقعیت دراینباره خیلی روشن نیست. مریتوکراسی (شایستهسالاری) اداره امور به دست افراد تحصیلکرده و ماهر است و در برابر آریستوکراسی (نخبهسالاری) قرار دارد. نخبگانی که در رأس امور هستند اغلب خودشان را در مسیر تخریب خلاق قرار نمیدهند و به دنبال راهی برای محافظت از خودشان در برابر تخریب خلاق هستند. مشاغل بیدردسر از طریق مقررات احمقانه حفاظت میشوند. استادان دانشگاه بعضاً بااینکه در مورد خوبیهای یک جامعه خلاق سخن میگویند در برابر تخریب خلاق ایستایی نشان میدهند. همین امر موجب شورش دنیای مدرن علیه این نخبگان شده است. به تعبیر اکونومیست بخشی از این شورش، ناشی از عملکرد این نخبگان یا درواقع مدعیان آن است که با شعار شایستهسالاری، خود به حفظ وضعیت موجود دامن میزنند و سدی در برابر تخریب خلاق شدهاند. مردم نیز به این باور رسیدهاند که آنها تنها به فکر خودشان هستند و نه میخواهند و نه کاری برای رفع مشکلات جامعه انجام میدهند.
کسبوکارهای سنتی یکی دیگر از دشمنان تخریب خلاق هستند. آنها که نسبت به ورود رقیب جدید (هماکنون بیشتر در قالب استارتآپها) در صنعت خود بدبین هستند، سعی میکنند شرایط را طوری رقم بزنند که روند پیشرفت کار برای کسبوکارهای نوپا بهکندی طی شود یا حتی به آنها برچسب کسبوکارهای غیرقانونی بزنند. لزوم پیشرفت جامعه تغییر صنعتها و ورود به بازارهای جدید است. اینکه کسبوکارهای سنتی به مشکل برمیخورند به خاطر کسبوکارهای نوپا نیست، بلکه به دلیل نبود استراتژی جدید در کسبوکار آنهاست.
ختم کلام) اهمیت جایگاه مفهوم تخریب خلاق در حقوق اقتصادی
میزانِ ارزش دادن به کارآفرینان و باز کردن فضا برای آنان جهت عرضه ایدههای ناب؛ ایدههایی که ممکن است پایههای اقتصادی موجود را متحول کنند، به درک اهمیت جایگاه مفهوم تخریب خلاق در هر نظام حقوق اقتصادی ملی بازمیگردد. درکی که این تخریب را نه امری هادم و مخرب؛ بلکه یک حرکت خلاقانه و سازنده در مسیر رشد و توسعه اقتصادی تلقی نماید.
همانگونه که راهآهن از دِل دُرشکه درنیامد، همانگونه که الکتریسیته از دل موتور بخار برنخاست؛ به همین ترتیب انقلاب فناوری اطلاعات در مقابله با محدودیتهای حملونقل قیام نکرد. کشورهای در حال توسعه یا کشورهای عقبماندهتر، عمدتاً در تبیین این نحوه ارتباط مقطع قبلی، فعلی و آتی ناتوان هستند؛ به همین دلیل حتی برای پذیرفتن؛ نه خلق، این تغییرات بنیادین نیز بعضاً آماده نیستند. ازهمینروی گشودن بالهای کارآفرینان و پذیرش امکان ایجاد چنین تغییرات بنیادینی در سازوکارهای نهادهای مرتبط این کشورها، خود نیازمند نیروهای بزرگتر از تخریب فعال کارآفرینان میباشد. نیروهایی با تفکرات بلندپروازانه و ایدهآلگرایانۀ جدیدکه بتوانند سازوکارهای نهادی را برای تخریب خلاق شومپیتر پذیرا کنند. چون نیک، نظر کرد پَر خویش در آن دید…